سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صدای پای پیامبر

صدای پای پیامبر

میلاد حضرت رسول صلی الله علیه و آله

 

مژده آمدنت که در زمین پیچید، دشت‏های روشن توحید، از پروانه‏های سپید عشق، پوشیده شد و مکه را امواج نورانی حضورت در بر گرفت.

آمدی و طاق کسرای ظلم، ترک برداشت.

آمدی و آتشکده تیرگی به جوخه خاموشی سپرده شد.

فرود آمدی، در سرزمینی که کویر جهل و بی‏خبری، جوانه‏های آگاهی و عاطفه را خشکانده بود و خورشید عدالت در پشت کوه‏های نا مردمی به خون نشسته بود.

آه! ای رسول مهربانی! جهان، دلیل بودنش را در چشم‏های توحیدی تو جستجو می‏کند و بشر، از آن هنگام که صدای گام‏هایت را در کوچه‏های بلند رسالت شنید، شکوه زیستنش را تجربه کرد.

تو خاتم النبیّینی؛ آخرین پیام آور روشنی و مهر، کسی که آسمان‏ها، معجزه شق القمرش را از خاطر نخواهند برد، او که جبرئیل، در رکابش به معراج آفتاب رفت و «حرا»، زمزمه‏های شورانگیز شبانه‏اش را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت می‏آید.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏آید، تا هبل، لات و عزّی، شرافت انسان را نیالایند.

می‏آید تا دختران معصوم عرب را افکار پوچ و پوسیده پدرانشان در خاکستر ناجوانمردی مدفون نسازد.

خشمش، شمشیری ست که تنها بر پیکر ناساز ستم، فرود می‏آید.

آئینش تکاپو می‏آموزد و فصل فصل کتابش، آیینه تمام نمای رستگاری است.

محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پا به دنیا می‏گذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله می‏کند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود.

او می‏آید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه می‏ایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال می‏دوند.

معصومه داوود آبادی-پایگاه حوزه

تنظیم برای تبیان: سید پیمان صابری

 منبع : www.tebyan.net


» نظر

میلاد با سعادت پیامبر اکرم (ص) و امام صادق(ع) مبارک باد.

میلاد با سعادت

 

پیامبرپیامبرپیامبرپیامبرپیامبرپیامبر 

پیامبرپیامبرپیامبر پیامبر اکرم (ص)  پیامبرپیامبرپیامبر

 و

پیامبرپیامبرپیامبر  امام صادق(ع)   پیامبرپیامبرپیامبر 

پیامبرپیامبرپیامبرپیامبرپیامبر

مبارک باد.

  

میلاد پیامبر و امام صادق


» نظر

تواضع

<<ازمکارم اخلاق گشاده رویی است >>پیامبر اکرم (ص)

ثمره ی تواضع

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شش درهم به امیرالمومنین علی داد تا به جهت او پیراهنی خرد . امیرالمومنین علی (ع) به بازار رفت و از جهت او پیراهنی نرم خرید و بیاورد . سیّد عالم چون آن بدید ، فرمود که نفس من با چنین چیزها خو ندارد . و آنگاه از علی شرم داشت –قبول نکند.خود برخواست و به دکّان فروشنده شد و فروشنده جهود بود .رسول خدا گفت :«هیچ توانی که این بیع باز پس گیری؟» آن جهود اجابت کرد ، و سیم باز داد . سیّد عالم به سه درم از آن پیراهنی درشت بخرید و دو درم را در راه خدا به درویشی داد و بازگشت .

در راه کنیزکی را دید که میگریست . از او پرسید :«چرا میگریی؟» گفت که :« بانو مرا به آب فرستاد و در راه پای من از جای بشد و سبو بیفتاد و بشکست و بی آب به خانه نتوانم رفت .»سیّد عالم یک درهم بدو داد و سبویی بخرید و پر آب کرد و بر سر کنیزک نهاد . گفت :«می ترسم که به سبب دیر رفتن تنبیه کنندم.» سیّد عالم به شفاعت به خانه ی کدبانو رفت و عذر ها باز نمود و گفت :«جرم او مرا بخش .»ایشان از آن تواضع متحیبر شدند و ندانستند که چه گویند .شکرانه ی ان کرامت را از سر بیگانگی  برخاستند و اسلام قبول کردند و آن کنیزک آزاد کردند . آنگاه سیّد عالم فرمود :«نعم الشیء الاقتصاد »« نیکو چیز است میانه رفتن .»  که به برکت این تنی پوشیده شد و درویشی برآسود و کنیزکی آزاد شد و اهل بیتی از ذّل کفر به عزّ اسلام رسیدند و این همه ثمرهی تواضع و خویشتن شناسی بود و اثر مکارم اخلاق .


 جوامع الحکایات


» نظر

اولین جلسه مهندسی ارتباط

اولین جلسه از سلسله جلسات مهندسی ارتباط

کنکاشی پیرامون روابط دختر و پسر

 

با حضور حاج آقای وحیدی

 

 

یکشنبه   18/12/87 ساعت 16:30 الی 18  (ویژه پسران)

 

دوشنبه  19/12/87 ساعت 16:30 الی 18  (ویژه دختران)

 


» نظر

جلسه معرفی گرایش نرم افزار با حضور دکتر پارسا

 

واحد علمی دفتر فرهنگی برگزار میکند:

 

دومین جلسه معرفی گرایش

با حضور مدیر گروه نرم افزار دکتر پارسا

 

زمان :    دوشنبه   19/12/1387

ساعت    11:30  الی 12:15

 


» نظر

شهادت امام حسن عسگری(ع) تسلیت باد.

 

کو آن دل شکسته و آن حالت؟

 

شهادت امام حسن عسکری(ع) 

داستان عبرت انگیز مردی که هتک حرمت کرد!

حاج جواد صباغ که از معتبرترین تجار و معتمد سامرا بود حکایت کرده‌ که سید علی نامی بود که سابق بر این از جانب وزیر بغداد حاکم سامرا بود.

او از زوار غیر عرب نفری یک ریال بود می‌گرفت تا رخص ‍ زیارت و دخول در حرم عسکرین علیهما السلام دهد و برای مشخص شدند آنانکه وجه را پرداخته‌اند مهری به ساق پای ایشان می‌زد تا دفعات دیگر که داخل روضه می‌شوند نشان باشد.

روزی بر در صحن مقدس نشسته بود و سه نفر ملازم او هم ایستاده و چوبی بلند در پیش خود نهاده و قافله زواری از عجم وارد شده بود پای هر یک را مهر می‌کرد و وجه را می‌گرفت و رخصت دخول می‌داد.

در این میان جوانی از اخیار عجم به همراه زنش که از جمله اهل شرف و ناموس و حیاء و جمال بود آمد. جوان دو ریال داد، سید علی ساق پای آن جوان را مهر کرد و گفت: ساق آن زن را نیز باید مهر کنم . جوان گفت: هر دفعه که این زن آمد یک ریال می‌دهد و نیازی به این فضیحت نیست!

سید علی گفت: ای رافضی بی دین! عصبیت و غیرت می‌کنی که ساق پای زن تو را ببینم!!

گفت: اگر در میان این جمعیت، غیرت کنم اشتباه نکرده‌ام.

سید علی گفت: ممکن نیست تا ساق پای او را مهر نکنم اذن دخول بدهم .

آن جوان دست زن را گرفته و گفت: اگر زیارت است همین قدر هم کافی است و خواست برگردد،

سید علی گفت: ای رافضی! گفته من بر تو گران آمد؟ و در همان لحظه چوبی بر شکم زن زد. زن بر زمین افتاده و جامه او پس رفته بدن او نمایان شد، جوان دست زنش را گرفته، بلند کرد و رو به روضه مقدسه کرد و گفت: اگر شما بپسندید بر من نیز گوارا است! و به منزل خود مراجعت نمود.

حاجی جواد گفت: بعد از گذشتن سه، چهار ساعت شخصی به تعجیل نزد من آمده که مادر سید علی تو را می‌خواهد تا من روانه می‌شدم دو سه نفر دیگر آمدند.

من به تعجیل رفتم و وقتی رسیدم مرا به اندرون خانه بردند، دیدم سید علی مانند مار زخم خورده بر زمین می‌غلطد و امان از درد دل می‌کند و عیال او در دور او جمع شده چون مرا دیدند مادر و زن و دختران و خواهرانش بر پای من افتادند عجز و زاری کردند که برو و آن جوان را راضی کن و سید علی فریاد می‌کند که: بارالها! غلط کردم و بد کردم.

من آمدم تا منزل آن جوان را جستجو کردم و از او خواهش خشنودی و دعا به جهت سید علی کردم. گفت: من او او گذشتم  اما "کو آن دل شکسته من و آن حالت؟" مغرب که به روضه عسکریین برای نماز مغرب و عشاء آمدم دیدم مادر و زن و دختران و خواهران سید علی، سرهای خود را برهنه کرده و گیسوهای خود را بر ضریح مقدس بسته و دخیل آن بزرگوار شده‌اند و فریاد سید علی از خانه او به روضه می‌رسید، من مشغول نماز شدم و در بین نماز صدای شیون از خانه سید علی بلند شد که او مرده است.

او را غسل دادند و چون کلیدهای روضه و رواق در آن وقت در دست من بود به جهت مصالح تعمیر و آلات آن خواهش کردند که تابوت تابوت او را در رواق گذارده چون صبح شود در آنجا دفن نمایند.

جنازه را آنجا گذاردند و من اطراف رواق را ملاحظه کردم که مبادا کسی پنهان شده باشد و چیزی از روضه مفقود شود و در را بسته و کلیدها را برداشتم و رفتم

چون سحر شد آمدم و خدمه را گفتم شمعها را افروخته، درِ رواق را گشودم دیدم سگ سیاهی از رواق بیرون دوید و رفت، من خشمناک شده به خدامی که بودند گفتم: چرا اول شب درست رواق را ندیده‌اید.

گفتند: ما غایت تفحص را نمودیم و هیچ چیز در رواق نبود،

پس چون روز شد و برای دفن جنازه آمدند، دیدند کفن خالی در تابوت است و هیچ چیز در آنجا نیست! 1


1- خزائن، ص 476.

فضائل و سیره چهارده معصوم؛ عباس عزیزی

تنظیم برای تبیان: حسین عسگری

 

منبع : تبیان


» نظر

مصاحبه بعدی نشریه آیینه با دکتر نادری

مصاحبه بعدی نشریه آیینه با دکتر نادری

دوستان میتوانید سوالات خود را از طریق نظرات وبلاگ یا ایمیل و یا شماره پیامک زیر برای ما ارسال نمایید تا در مصاحبه مطرح شود.

 

ایمیل :   Ayene.ce@gmail.com 

       پیامک :  30007518181818             


» نظر
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >